بوی بهشت می دهد ، دست دعای مادرم
سجده ، پس از خدا برم بر کف پای مادرم
آتش پاک عشق را ، دامن شوق می زند
در دل خامسوز من ، حمد و ثنای مادر
ابروی بردباری ام خم نشود به عمر خود
بر سر من اگر زند درد و بلای مادرم
مرغ ، اذان مخوان که او تا به سحر نخفته است
من ، کنم این سحر اَدا فرض قضای مادرم
این من هرزه قاصر از فرض ادای خدمتم
پس چه جواب می دهم پیش خدای مادرم