بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 21
کل بازدید : 250679
کل یادداشتها ها : 320
گلم از خود رهیدن را بیاموز
به سر منزل رسیدن را بیاموز
مجال تنگ و راهی دور در پیش
به پاهایت دویدن را بیاموز
زمین بی عشق خاکی سرد و مرده ست
به قلب خود تپیدن را بیاموز
جهان جولانگهی همواره زیباست
به چشمت خوب دیدن را بیاموز
بیاموز، آفریدندت توانا
توانا، آفریدن را بیاموز
جهان طعم شراب کهنه دارد
به لبهایت چشیدن را بیاموز
تو اهل آسمانی ای زمینی
به بال خود پریدن را بیاموز
صدایت می کنند از عالم عشق
به گوش جان شنیدن را بیاموز
نسیمی باش و از باد بهاری
سحرگاهان وزیدن را بیاموز
تو ابر رحمتی ، گاهی فرو ریز
ز اشک خود چکیدن را بیاموز
گذارت گر ز راهی پر گل افتاد
به دست خود نچیدن را بیاموز
به عاشق غمزه و غم میفروشند
تو از اول خریدن را بیاموز
سبک همواره بار زندگی نیست
به دوش خود کشیدن را بیاموز
کمانت می کند این بار سنگین
تو از اول خمیدن را بیاموز
جهان از هر دو دارد ، شادی و غم
شکیب داغ دیدن را بیاموز
به دنیا دل سپردن نیست دشوار
ز دنیا دل بریدن را بیاموز
نیاسودن به دوران جوانی
به پایان آرمیدن را بیاموز
به جولان در سخن"سالک" مپرداز
هیچ گاه فاصله ها حریف خاطره ها نمی شوند
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
من تو را دوست دارم و تو کسی دیگر را و کسی دیگر مرا ، و ... ما همه تنهاییم
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابر های تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل، گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق (رجیم) و (رحیم) نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند . . .
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله های قفسی، عاشقت شده است . . .
شیشه بغض من آرام شکست
و تو آن سوی افق خندیدی
خنده ات ؛در هر آرزوی مرا بست و شکست
وصدایت
مثل پتکی بر سرم کوفت که:
هی دیر شده باید رفت
و تو انگار نمی دانی
که دلم دور از تو
به صدای پای باد هم می شکند...
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود یادش
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد